سرزمین طلای سرخ | ||
|
قصه تلخ جدايي نشود باور من شايد اين است كه هر صبح بخواهم ز نسيم تا بريم خبر آرد ز تو اي خوبترين پاكي ناب * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تحمل ِ هر دویمان را ندارد، . . . اوّل کداممان باید از پل جدايي بگذرد؟ * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * درهجوم لحظه هاي پوچ جدايي سكوت تنها ياد گار لحظه هاي با تو بودن است وقتي ثانيه ها رفتن را تلنگر ميزنند بودنت به كوچه فراموشي كوچ ميكند * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * در سکوت دادگاه سرنوشت ، عشق بر ما حکم سنگینی نوشت. گفته شد دلداده ها از هم جدا، وای بر این حکم و این قانون زشت..... * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آنکه بین من و تو شام جدایی آورد ، می کنم نفرینش ، یا الهی ، بکنش چون من زار ، پیش معشوقش خار ، هر دو چشمانش تار ، تا بداند چه به من می گذرد ، از غم دوری آن چشم عزیز * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * پنهان شدي و در كلماتم رها شدي با من رفيق بودي و از من جدا شدي روياي فاتحانه ي يك قلب نااميد پايان عاشقانه ي يك ماجرا شدي * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * بخت اگر از تو جدایم کرده می گشام گره از بخت ، چه باک ترسم این عشق سرانجام مرا بکشد تا به سراپرده خاک * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * همره باد سر پاييزي سرنوشت من و و تو گشته جدا رهسپاري عشق من اكنون ميسپارم تو را به دست خدا
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * نمي خواهم قلب توباشم كه با هر اتفاق بشكنم ميخواهم روح تو باشم كه تنها در هنگام مرگ از تو جدا شوم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * جدا از تو نمیگردم كه تو در جسم من جانی بدون جان عزیز دل مگر میماند انسانی اگر چه نیستی نزدم ببینی این غم و دردم چه با من میكند هر دم ولی دانم كه میدانی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * گويند كه حافظ گفته ست غم جدايي و غم تنهايي دو غم اند حال كه من دچارم به هر دو غم چه كنم ![]() نظرات شما عزیزان:
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |